معنویات- میدانیم که ادیان به زندگی پیروان خود معنا میبخشند. دین میتواند به نحوهی زیستن آدمیان سمت و سو بدهد و مسیر حرکت آنها را عوض کند. من همیشه با خود اندیشدهام که اگر از جامعهی ما این معنابخشیهای دینی کم شود، چه باقی میماند؟! رک و راست بگویم که با چنین اقدامِ بازیگوشانهای تمام جوامع دینی و خاصه جامعهی خودمان بسیار نابهنجار و غیرمعمولی جلوه خواهند کرد و حتی قضاوتهایمان بعضاً تا صدوهشتاد درجه تغییر جهت خواهند داد. در اینجا مایلم به یک نمونهی ساده و قابل رویت اشاره کنم و از باقی نمونهها سر بپرم. میدانید که پس از انقلاب بهمن 57 میان ایران و عراق جنگی هشت ساله درگرفت. هر دوی این کشورها شوربختانه مسلمان بودند و خود را جبههی حق میدانستند. هر دو از شعایر دینی سود میبردند و با اعتقاداتِ اسلامی خود به پا میدان میگذاشتند. جالب اینجاست که در این نبرد طولانی هم ما جانباختگان خود را شهید به حساب میآوردیم و هم آنها. هم ما خود را سپاه خدا میدانستیم و هم جبههی مقابل. (پرانتز باز، مطمئنا خواننده هوشمند درمییابد که من در اینجا هرگز درصدد قضاوت میانِ حق و باطل نیستم و تنها برآنم تا به کارکرد معنابخشی دین در زندگی مومنان اشاره کنم، پرانتز بسته).
بله، اگر خوب بنگرید به نقش پر رنگ دین در سمت و سو بخشیدن به ابعاد مختلف زندگی پی خواهید برد. در این جنگ هشتساله دین توانست به بسیاری از جنگجویان انگیزهی جنگیدن بدهد و پای آنها را به میدانِ نبرد بکشاند. حتی اگر کسی به زور به جنگ میآمد، باز دین میتوانست انگیزهای باشد برای دوام آوردن و جان سالم به در بردن. مسکنی برای تحمل دهشتناکی ستیز وآتش.
حال، خوش دارم کمی ملموستر و اندکی پیپردهتر سخن بگویم. دوباره به جنگ هشت سالهیمان با عراق نگاه کنید. ما در این جنگ نوجوانی داشتیم به نام "حسین فهمیده". به روایت مشهور او به دور کمرش نارنجک بست و برای جلوگیری از تجاوز تانکهای عراقی خود را به زیر آنها انداخت و با این از جانگذشتگی از زیادهخواهی دشمن جلوگیری کرد. تقریباً همهی ما این داستان را شنیدهایم و هرگاه نام او میآید، به او لقب "شهید" میدهیم. میگوییم: "شهید حسین فهمیده". برای ما کسی که در راه دینش ایثار و جانبازی میکند، مرده نیست، بلکه زنده است؛ و در سرای پس از مرگ زندگی جاودان خواهد داشت. این معنابخشی دین است که با میآموزد که مجاهدان راه خدا را میباید شهید بدانیم و برای آنان احترام فراوان قائل باشیم.
بله، این نگاه، نگاه دین و تاکید بر کارکرد معنابخش آن به زندگیست. اما برای درک بهتر این امر کافیست تعمدا دست از جهانبینی دینی برداریم و اینبار از چشم یک دینناباور به ماجرا درنگریم. شاید تعجبآور باشد، اما یک دینناباور ممکن است با دیدن چنین اقدامی قضاوتهای دیگری داشته باشد و القاب دیگری را برای چنین جانبازیای مناسب بداند. حتماً امیل دورکیم را میشناسید. جامعهشناس معروف فرانسوی که نظریهی برجستهای درباب خودکشی دارد. رک بگویم، او بیپرده چنین اقدامی را نوعی "خودکشی کردن" مینامد. دورکیم معتقد است کسی که جان خود را برای دیگری یا دیگران به خطر میاندازد، نوعی خودکشی دیگرخواهانه مرتکب میشود و اینگونه انسجام اجتماعی را تقویت میکند. بله، اگر ما از دریچهی یک دینناباور به قضایای زندگی درنگریم، ممکن است نگاهمان بسیار متفاوت از آنچه تا کنون به آن باور داشتهایم، به نظر برسد و حتی ترسناک بنماید. این مسئله تماماً نقش دین در معنابخشی به زندگی را روشن میسازد و از آن پردهبرداری میکند.
نتیجتاً من برآنم که مهمترین کارکرد یک دین در همین نقش معنابخش آن به زندگی پیروان خود است. با دین به گمانم معنای زندگی عمیقتر میشود و میتواند دلچسبتر باشد و...