وبگاه شخصی حسین پورفرج


«برادریِ تعمیم‌یافته» در آیینۀ قرآن

معنویات-این آوردۀ ‌الوهی ‌با وجودِ تمامِ مضامین و معارف بلند خود، ‌این گذارِ زیبا و زیبنده را نیز بنا می‌نهد، که می‌باید با در نظر داشتنِ معنای عامِگرایانه از دین، و با عنایت به تفاوت‌های صُوری شرایع‌ از یکدیگر، ‌از برادریِ‌ خویشی به برادری‌ِ کیشی حرکت گردد و به جای عنادورزی‌های ناصواب به مهر و همزیستی مبادرت. باری، قرآن با طرحِ این گذار به مفهوم زندگی ‌البته از حیث دینی، ‌معنایی تازه می‌بخشد و آن را از خصم و خشم بازمی‌گیرد.

 شاید عنوان این اثر برای پاره‌ای از خوانندگان موجبات تعجب و طرح این سوال باشد، که: دقیقاً مراد از برادریِ تعمیم‌یافته در متن قدسی چیست؟! و این عنوان چه چیز در چنته دارد؟!  باری، نگارنده این سطور برآن است که  قرآن، ‌برخلاف نگاه عوامانه و قائل به خشونت‌گستری، ‌نه کتابی جنگ‌طلب و دیگرستیز است، و نه منافی اخلاق و  همزیستی مسالمت‌آمیز. این کتاب نه از تک‌صداییِ یک حزب خاص و یا یک جریانِ ویژه دفاع می‌کند، و نه از حذفِ مخالفان عقیده و منافقان صلح‌طلب.نه از ترسیم نگاهی بنیادگرایانه و من‌محور، و نه از تکریم هر بدرفتاری‌ای به نام دین. و نیز، نه از جزم‌گرایی‌ای خشکِ مقدس و نه بر دگماتیزمی ناشنوا و گنگ. چه، این کتاب جهان‌بینی‌ای ساختارشکن و همانا بالنده را طرح می‌نماید، و البته آن را در جهان به جریان می‌اندازد، که این جهان‌بینی نه بی‌جهت در رابطه با مثلاً x و  yنوشابه باز می‌کند و نه فلان قوم و فلان تبار را بی‌ارزش می‌شمرد. باری، این کتاب پایه را بر انسانیت و اخلاق می‌گذارد و بر آن انگشت تأکید می‌نهد، که این البته به قول حافظ یعنی: «حسن مه‌رویان مجلس گرچه دل می‌برد و دین/بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود».[1]

علی‌ای‌حال، تحلیل مراد این اثر نیازمند ایضاح مفهومی کلیدی در متنِ مقدس است، مفهومی که با وجود استعمال فراوان هنوز احتیاج به تشریحات دقیق‌تر دارد و می‌باید شفاف‌تر گردد. که حال می‌پرسیم: نام آن مفهوم چیست؟! و چرا؟! هکذا، مفهوم دین همان مفهوم مورد نظر و (صد البته) مبهمی‌است که معنای قرآنی آن با تعابیر عرفی آن بسیار متفاوت است، و حتّی گاهی در تضاد و بعضاً در استحکاک. باری، مفهوم دین از منظر قرآن صراحتاً مفهومی‌است که تنها در آوردۀ پیامبرخاتم(ص) خلاصه نمی‌شود و معنایی محدود نمی‌ستاند. دین در آیینۀ قرآن معنایی عام می‌یابد و از نگاهی جزءگرایانه می‌رمد. از اینکه صرفاً به مسلک x منحصر گردد، می‌گریزد و از اینکه زیر چتر یک عقیده بایستد، جا خالی می‌دهد. باری، دین از منظر قرآن همچون پدری‌است که فرزندانِ متعدد دارد و همه آنها را نیز دوست ‌می‌دارد. بر سر آنها دست نوازش می‌کشد و آنها را عاق نمی‌کند. و یکی را به خاطر دیگری دور نمی‌اندازد و کنار نمی‌گذارد. چه، دین از دریچه متنِ مقدس ‌البته من باب طُرُق ابراهیمی، ‌همیشه واحد و یگانه است و هیچگاه مثلاً منقسم به دو دین، سه دین و یا چهار دین نمی‌شود. باری، دقیقاً از همین روست که متنِ قدسی  ‌در تمامِ سوره‌ها و آیات خود، ‌حتّی یکبار هم واژۀ ادیان را بکار نمی‌برد و دم از این دین و آن دین نمی‌زند. که این خود از نگاهِ متعالی این آیت نیز پرده برمی‌دارد و آن را وجیه و گرامی جلوه می‌دهد. مع‌الوصف،"اگر واقعاً دین از منظر قرآن امری عام و واحد است، و اگر واقعاً این داشته قابل تقلیل به این طریق و آن طریق نیست،"پس دقیقاً تکلیف این گزاره  چیست:که مثلاً فلان چیز امری اسلامی یا مسلمانانه است؟! و فلان چیز مثلاً امری مسیحی یا مسیحانه؟! اصلاً چگونه است که ما اسلام داریم امّا دینِ اسلام نداریم؟! یهودیت داریم امّا دین یهودیت نداریم؟! و یا مسیحی داریم امّا دین مسیحی نداریم؟! باری، بگذاریم جان کلام را همین جا بازگو کنیم و بگوییم که: اسلام، یهودیت و مسیحیت، اگر چه عرفاً دین به حساب می‌آیند، امّا از منظر قرآن چنین نیستند و معنایِ دیگر دارند. هکذا، این آورده‌هایِ آسمانی از منظر متنِ مقدس تنها شرایعِ‌الوهی همان دینِ واحد و یگانه‌اند، و بعنوان بخش‌هایی از آن بشمار می‌روند. یعنی همچون شاخ و برگ‌هایی‌اند که به بنده یک درخت واحد متصل گشته‌اند و بی آن زرد و خشک می‌گردند. و یا به‌سانِ رودهایی‌اند که به دریایی بیکران سرریز می‌شوند و در آن اتصال می‌یابند. باری، از منظر قرآن دین ابراهیمی امری واحد و اعم از شرایع‌الوهی‌ است، و شرایع‌الوهی نیز امری متکثر و اخذ از دین ابراهیمی. چه، از زبان خود قرآن:«(خدا) [2] آئینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود، و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. خداوند هر کس را بخواهد بر می‏گزیند، و کسی را که به سوی او باز گردد هدایت می‏کند».[3]
علی‌ای‌حال، در اینجا جا دارد از ادامه این مقدمه دست بشوییم و به مراد اصلی این مجال بپردازیم. باری، همانگونه که آوردیم قرآن مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و... را هم‌‌دین و هم‌‌راستا می‌شمرد و آنان را جویندگان راه حقیقت می‌داند. تفاوت آنها را به شرایع الوهی ارجاع می‌دهد و از سر دین برمی‌دارد. و آنها را متوجه اشتراکات می‌کند و از تفرقه دور می‌خواهد. این متنِ قدسی معنای دین را عام و پهن‌دامنه می‌نماید و از خاص‌نگری برکنار می‌بیند. از اینکه صرفاً به یک شریعت خاص تقلیل بپذیرد، برحذر می‌دارد و آن را مذموم می‌پندارد. و از اینکه جزئی مترادف با کل شود، انزجار می‌طلبد و آن را خبط و خطا می‌شناسد. هکذا، در آیینه قرآن، دین مفهومی گسترده و جادار پیدا می‌کند و شرایع الوهی را در خود تعبیه می‌سازد، که این امر هم معنای جدیدی به جهان و مختصات آن می‌بخشد و هم معانی نوینی به آدمیان و مراوداتِ آنها. مع‌الوصف، اینک این سوأل مطرح است: که این معنای ویژه از دین  ‌آنهم در متنِ قدسی ‌به چه کار می‌آید و چه نقشی بازی می‌کند؟! هکذا، این تعریف محقق و مدقن از دین کمترین خاصیت‌اش این است که به معنای دینداری و دین‌ورزان جهتی تازه می‌دهد و به فعل و انفعالاتی مبارک دامن می‌زند. باری، اگر بپذیریم که قرآن قائل به گذارهایی مبارک و زیبنده؛ همچون گذار از چندخدایی(Polytheism) به توحید(Monotheism)، از دنیاپرستی(secularism) به آخرت‌باوری(Resurrection)، از بی‌قید و بندی به تقوا(pietism)، و مثلاً از امرX  به امر Y است، این تعریف از دین نیز قائل به گذاری آن هم کلیدی و منحصر به فرد، البته از امری عرفی و کلیشه‌ای به امری  غیرعرفی و فرامسلکی‌است. در آیینه قرآن تعریف عام‌گرای دین(به این معنا که همۀ مسلمانان، یهودیان، مسیحیان و غیره ذیل یک آیین قوام می‌ستانند و همانا شرایع‌الوهیِ همان امر واحدند،) به این گذار البته گذاری بایسته و شایسته منجر می‌گردد، که همانا می‌باید از نظامی بسته و محدود‌دامنه ‌که اغلب جای شریعت را با دین اشتباه می‌گیرد، ‌به سوی نظامی باز و توسعه‌یافته ‌که به درستی دین را عام و شریعت را خاص می‌پندارد، ‌حرکت صورت پذیرد و به نوعی افق دید را گسترش دهد. باری، در این گذار جامعۀ‌ دینی دقیقاً توسعه می‌پذیرد و مسلمان و یهودی و مسیحی هم آیین تلقی می‌گردند. مثلاً دیگر یک مسلمان به صرف مسلمان بودن از چشم یهودی و مسیحی دور نمی‌افتد و دیگر دین‌ستیزیِ نامبارکی میان آنها شعله نمی‌کشد. دیگر انحصارگرایی‌ای دینی  ‌مبنی بر اینکه من حقم و شما ناحقید، ‌سربرنمی‌آورد و  راه نجات به یک قماش اختصاص نمی‌یابد. حقا با این تعریف از دین دیگر همه با هم برادر،  ‌البته نه برادر نسبی بلکه برادر‌ ایمانی ‌تلقی می‌گردند و فضایی با صفا را به ارمغان می‌آورند. که این البته از زبان مولوی یعنی: «زانک خود ممدوح جز یک بیش نیست/کیشها زین روی جز یک کیش نیست/دان که هر مدحی بنور حق رود/بر صور و اشخاص عاریت بود».[4]
علی‌ای‌حال، در نتیجه این گذار دیگر صحبت کردن از تخاصمِ عقیدتی، از رقابت‌دینی، از حذف رقیب و قس‌علی‌هذا به امری بی‌محتوا بدل می‌گردد و هیچ محلی از اعراب پیدا نمی‌کند. در این گذار  ‌که به یمن عام‌نگری دین تمام شرایعِ‌الوهی ذیل یک آیین تعریف می‌شوند، ‌به جای حبُّ و بغض و کین و پدرکشی، این زندگی مسالمت‌آمیز و برادرانه است که اجتماعِ دین‌ورزان را با وقار و قانونمند می‌سازد و آن را از تعصب و جزمیت می‌رهاند. از اینکه خصم همدیگر باشند، دور می‌نماید و از اینکه شعار جنگ سر دهند، برحذر می‌دارد. باری، در این گذارست که متن قدسی از هدفِ بلندنظرانۀ صلح‌طلبِ خود پرده برمی‌گیرد و آن را بر آفتاب می‌افکند. همه را،  ‌از مسلمانِ شیعه و سنی گرفته تا یهودیان و مسیحیان، ‌به اُخوَّت و همزیستی؛  ‌آنهم زیر یک پرچم و به اسم یک آیین ‌فرامی‌خواند و از توطئه‌گری مبرا می‌خواهد. و حتّی اختلاف صوری را نیز طبیعی می‌شمرد و بر اصل و اساس تأکید می‌ورزد. هکذا، در این گذار کثرت شرایع‌الوهی در وحدتِ دین‌ابراهیمی تجلی می‌نماید و خوان گسترۀ ‌الهی را پهن و پهن‌تر می‌سازد، که این امر وفق متنِ مقدس هم مایۀ سکوت رضایت‌آمیز خدای هم شارع، هم عاشق و هم سلطان است و هم مایۀ نشاط جامعه ایمانی و البته دارای خودِ تازه‌شده. چه بنگرید: «بگو اى اهل کتاب بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد. پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند بگویید شاهد باشید که ما مسلمانیم.»[5]    
نتیجتاً، می‌توان وفق تشریحات و ادلۀ متنی بالا، و همچنین این آیه قرآن:
«و با اهل کتاب جز به [شیوه‏اى] که بهتر است مجادله مکنید، مگر [با] کسانى از آنان که ستم کرده‏اند. و بگویید به آنچه به سوى ما نازل شده و [بدآنچه] به سوى شما نازل گردیده ایمان آوردیم، و خداى ما و خداى شما یکى است و ما تسلیم اوییم.»،[6]
 
چنین نتیجه گرفت: که این آوردۀ ‌الوهی  ‌با وجودِ تمامِ مضامین و معارف بلند خود، ‌این گذارِ زیبا و زیبنده را نیز بنا می‌نهد، که می‌باید با در نظر داشتنِ معنای عامِگرایانه از دین، و با عنایت به تفاوت‌های صُوری شرایع‌ از یکدیگر، ‌از برادریِ‌ خویشی به برادری‌ِ کیشی حرکت گردد و به جای عنادورزی‌های ناصواب به مهر و همزیستی مبادرت. باری، قرآن با طرحِ این گذار به مفهوم زندگی  ‌البته از حیث دینی، ‌معنایی تازه می‌بخشد و آن را از خصم و خشم بازمی‌گیرد. به آن صلح و صفا تزریق می‌کند و از انانیت بازمی‌خرد. و نیز آن را از عطوفت و مهربانی لبریز می‌سازد و از جنگ و نزاع دور می‌دارد. در این آیینه برادری و مروادت از مایِ مثلاً مسلمانان، به من و مایِ مسلمانان و تو و شمایِ یهودیان و مسیحیان تعمیم می‌یابد و از معنای کلیشه‌ای و محدود خود درمی‌گذرد، که حقّا این گذار  ‌اگر روزی به ثمر بنشیند، ‌میوه‌هایی شیرین و گوارا به بار خواهد ‌آورد و زیست‌جهان دین‌ورزان را گل و گلستان خواهد ‌نمود. چه، به قول مولوی:
هر نبی و هر ولی را ملکیست
لیک تا حق می‌برد جمله یکیست
چونک جمع مستمع را خواب برد
سنگهای آسیا را آب برد
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست[7]


بیستم آبان هزار و سیصد ونود و چهار
حسین پورفرج