وبگاه شخصی حسین پورفرج


متنِ قدسی، اصل قابلیت بقا وجغرافیای اورجنال و پسااورجنال

معنویات-آیا تا به حال از خود پرسیده‌اید که قرآن چرا و برای چه معجزه خوانده می‌شود؟! و چرا اینگونه عموم مسلمانان به آن ملتزمند و به آن نگاه دیگرگونه دارند؟! به اعتقاد این قلم پاسخگویی به این سوال و مجموعه‌ای از این دست سوالات می‌تواند بسیاری از بارهای کهن و البته از کارافتاده را از دوش ما بردارد و ما را به نتیجه‌ای روشن‌تر و روشمندتر رهنمود گرداند؛ هدفی که همانا ما در این اثر به دنبال حصول و دستیابی به آن هستیم و می‌خواهیم آن را به جامۀ عمل بیآراییم.

حال، به این گفتار‌ها بنگرید:
-   جارلله زمخشری:«ظاهراً مراد آیه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)است؛ چرا که به او چیزهایی داده شده است که به احدی داده نشده، و اگر به او چیزی جز قرآن داده نمی شد، برای فضل و برتری او بر سایر پیامبران کافی بود، زیرا قرآن بر خلاف معجزات، در گستره تاریخ باقی است.
[1]

-   سیوطی:(هیچ پیامبری نیست مگر اینکه به او معجزه‌ای داده شده است که مردم به او ایمان بیاورند؛ و چیزی که به من داده شده، وحی(قرآن)است؛ پس امید دارم که از آنان پیروان بیشتری داشته باشم.)...گفته شده معنای این روایت این است که معجزات دیگر پیامبران با گذر زمان منقرض می‌شوند و کس جز آنها که آنجا بوده‌اند، آن معجزات را ندیده‌اند، امّا معجزه قرآن تا روز قیامت باقی است.[2]

-   طبرسی: قرآن امتیاز و برتری اساسی و جوهری با سایر معجزات دارد‌. از جمله  اینکه قرآن، سالیان متمادی برای کسانی که می‌خواهند به آن اطلاع پیدا کنند و دلیل نبوت پیامبر اسلام را بیابند، به همان شکل و محتوایی که نازل شده باقی مانده است.[3]
-  مرتضی مطهری: هیچ اثری به اندازة سخن قابل بقا نیست، و سر اینکه معجزة اصلی خاتم الأنبیاء از نوع سخن انتخاب شده است، این است که این دین، دین خاتم است و باید برای همیشه باقی بماند؛ اما دیگر معجزات یک حادثه ای است که در یک لحظه واقع می شود و عده محدودی مشاهده می کنند، بعد دیگران باید به نقل بشنوند(ولی سخن به طبع خودش باقی است.[4]
-                      و...
باری، آنچه از گفتارهای بالا بدست می‌آید همانا حصول به اصلی‌است که بسیاری از علما و اندیشمندانِ مسلمان بدان معتقدند و من باب آن "به عنوان عاملی در جهت تأیید معجزه بودن قرآن" اقامۀ ادله می‌کنند. ایشان این اصل را تحت عنوان «قابلیت بقایِ قرآن به مثابۀ متنی مقدس و الوهی» در نظر می‌گیرند و اینگونه این متن ویژه را در همه زمان‌ها و همۀ مکان‌ها برقرار و مانا به حساب می‌آورند. ایشان از طریق طرح این اصل خواهان اینند که قرآن را به عنوان معجزه‌ای جاودانه در صدر معرفت‌آفرینی و فکرافکنی بازبگنجانند و از این مجرا بر اهمیت همیشگی این کتاب تاکید مؤکد نمایند. و هکذا و هکذا. بنابراین، اصل"قابلیت بقا" ناظر بر این است که قرآن به عنوان متنی الوهی هرگز دچار عدم‌پایایی و بدقوارگی نمی‌شود و هیچگاه تاریخ انقضایی برایِ آن قابل تصور نیست. این متن قدسی در نتیجه هر اتفاق و انقلابی همچنان جاودان و برقرار روی پا می‌ایستد و هرگز در کشاکش تاریخ  صحنه را خالی نمی‌کند. مانند دیگر کُتُب مثلاً بعد از چند سال و چند مدَّت نخ‌نما و بی‌ارزش نمی‌گردد و لذا جای خود را به فلان کتاب و بهمان نوشته نمی‌‌دهد. باری، طبق این اصل قرآن همه زمان و همه مکان باقی و پاینده امرار حیات می‌نماید و هرگز به ورطۀ بحران و بازنویسی نمی‌سُرد.
نتیجتاً از همین روی بی‌دلیل نیست که قائلان این اصل، __آنهم در جهت تائید این مدعا؛__ به این ادله از قرآن اشارت می‌ورزند که «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ/بى‏تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‏ایم و قطعاَ نگهبان آن خواهیم بود».[5] باری، اصل «قابلیت بقا» مدعای بقای متن مقدس در همۀ اعصار و ادوار را مقبول و تصدیق‌شونده می‌داند و بر اساس ادله‌های متنی نسبت به آن موضع ایجابی اخذ می‌نماید. موضعی که البته علاوه بر علمای مسلمان در میان عرفا و شاعران اسلامی نیز به چشم می‌خورد و می‌توان به پاره‌ای از آنها نیز اشاره نمود.
به این گفته‌ها بنگرید:
-   ابن‌عربی: قرآن کتابی از جملۀ کتاب‌هاست جز این که دارای جامعیت است در حالی که سایرکتب چنین نیستند. قرآن ام‌الکتاب است که همۀ کتاب‌های نازله از آن خارج شده و به زبان‌های گوناگون بیان گشته‌اند.[6]
-   عطار: ز پیش اندیشی خود ذات دیدم/کنون اسرار هر آیات دیدم/ز قرآن این زمانم واصل ذات/حقیقت دانم اندر جمله ذرات/ولی باید که قرآن باز داند/ز قرآن بیشکی هر راز داند[7]
-   مولوی: مصطفی را وعده کرد الطاف حق/گر بمیری تو نمیرد این سبق/من کتاب و معجزه‌ت را رافعم/بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم/من ترا اندر دو عالم حافظم/طاعنان را از حدیثت رافضم/کس نتاند بیش و کم کردن درو/تو به از من حافظی دیگر مجو[8]
-   اقبال لاهوری: تو همی دانی که آئین تو چیست؟/زیر گردون سر تمکین تو چیست؟/آن کتاب زنده قرآن حکیم/حکمت او لایزال است و قدیم/نسخه ی اسرار تکوین حیات/بی‌ثبات از قوتش گیرد ثبات/حرف او را ریب نی تبدیل نی/آیه‌اش شرمنده‌ی تأویل نی/پخته تر سودای خام از زور او/در فتد با سنگ، جام از زور او/می‌برد پابند و آزاد آورد/صید بندان را بفریاد آورد/نوع انسان را پیام آخرین/حامل او رحمة للعالمین[9]
-    و...
اکنون بیان کلی اصل «قابلیت بقا» ما را به تحلیل ادامۀ این اثر رهنمود می‌نماید و راه را نشانمان می‌دهد. نگاه کنید اگر ما می‌پذیریم که اصل "قابلیت بقایی" در کار است و ما می‌توانیم حرف از همه‌زمانی/همه‌مکانی بودن متن مقدس به میان آوریم؛ مع‌هذا، در اینجا فریضه است که موضع خود یعنی رویکرد مناسب خود با این متنِ مقدس را نیز__"البته به گونه‌ای دقیق و روشمند"__ معین سازیم و نشان دهیم که مثلاً  رویکردهای a، b، c و... چه نسبت و یا ملازمتی با اصل "قابلیت بقا" یعنی همه‌زمانی/همه مکانی بودن این آوردۀ الوهی دارند. باری، ما می‌باید این را دریابیم که "با قبول پیش‌فرض جاودانگی و همه‌دورانی بودن متنِ شریف،" اخذ چه رویکردی می‌تواند"در عین پایبندی به ساحت قدسی متنِ قرآن" همانا بقای آن را نیز مثلاً در اینجا و اکنون منِ حسین و یا هر زمان و مکان دیگری تضمین نماید؟! و از آن در قامت آورده‌ای موفق و کارآمد پرده‌برداری کند؟! چه رویکردی می‌تواند همچنان اصل قابلیت بقا را وجیه و صادق جلوه دهد و از قرآن متنی جاودانه و حیاتی بسازد؟! و یا چه نوع موضعی می‌تواند در عین روشمندی پایایی نیز داشته باشد؟! و به متنِ قدسی اعتلا و تعالی ببخشد؟!
مع‌الوصف، در اینجا ما پاسخ به سوالات و مسائل بالا را از طریق طرح سوال و مسئلۀ دیگری پی می‌گیریم. شما مفهوم "جاودانگی" را چگونه می‌فهمید؟! عموم مسلمانان جاودانگی و طبق مراد ما جاودانگیِ قرآن را مترادف با جاودانگیِ لفظ به لفظ و خط به خط قرآن در مقام آورده‌ای الوهی در نظر می‌گیرند و اینگونه قرآن را بر کُتُب دیگر متفوِّق و برتر می‌انگارند. ایشان گمان می‌کنند که جاودانگی قرآن منوط به این است که قرآن با تمام آیات و گزاره‌های خود "در تمام ادوار و همانا در دوره‌ای که من در آن زندگی می‌گذرانم" می‌باید حضور مستمر و کارگشا داشته باشد و با تک تک  آیاتِ خود برای من نقش‌آفرینی نماید. ایشان پایداری گزاره‌های قرآن در تمام زمان‌ها و مکان‌ها را شرط لازم جاودانگی این آورده ویژه به عنوان معجزه‌ای‌الوهی به حساب می‌آورند و بر آن انگشت تاکید می‌گذارند. و حقّا اینگونه از ظنِ خود یار قرآن می‌شوند و نسبت به آن ادای دِین و دیانت می‌کنند.
به این گفتار آیت‌الله جعفرسبحانی بنگرید:
مزایای قرآن:
۱. قرآن کتاب معارف و اصول عقاید است که پیوسته مسلمانان تمام معارف عقلی را از آن اخذ می کنند.
2.  قرآن کتاب دستورالعمل است که فقه ما در تمام قلمروها از آن بهره مند می شود و قوانین فردی و اجتماعی آن آنچنان محکم و استوار است که با تمام تمدن ها سازگار می باشد، زیرا اساس قوانین آن را فطرت تشکیل می دهد.
۳.قرآن، حاکم و داورآگاه در مسائلی است که امت های پیشین در آن اختلاف دارند. امروزه پیروان عهدین در مسایل بیشماری با یکدیگر بحث و جدال دارند و اگر علاقه مند هستند در این مورد به حقیقت برسند، به خود قرآن مراجعه کنند و قرآن در آن موارد، داوری قطعی دارد چنانکه می فرماید: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (نمل آیه ۷۶)اگر بناست تورات محرف به صورت تورات صحیح و انجیل دست خورده به صورت انجیل واقعی درآید باید معارف و قصص انبیا را طبق قرآن تنظیم کنند.
۴. قرآن کتابی است که چهارده قرن قبل از یک رشته حقایق فلکی و زمینی گزارش داده که بشر امروز براثر ابزار و ادوات به آن حقایق رسیده است، آیا در این آیه شریفه می اندیشید که می‌فرماید " وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون(سوره الذاریات(۴۹)."[10]
این گفتار هر چه نگوید گویای این است که قرآن در مقام آیتی الوهی در هر دوره‌ای و مطابق با بند بند گزاره‌های خود این توانایی را دارد که جهتِ مباحث فقهی، علمی، فرهنگی و هر چیز دیگری که آحاد بشر بدآن احتجاج پیدا می‌کنند؛ به اظهار نظر و همانا حل مسئلۀ متقاضیان اهتمام ورزد و لذا جهان را از مواهب مادی و معنوی آکنده و بالنده سازد. باری، این بیان و بیانات مشابه آن دقیقاً ناظر بر کاربرد و کارایی این مصحف شریف،"یعنی با تمام گزاره‌هایِ اورجنال خود" در همه اعصار و در همه ادوار است. این نگاه قرآن را یعنی جاودانگی قرآن را محصول بقای تک تک گزاره‌های این آورده در هر زمانی و هر مکانی می‌انگارد و اینگونه قرآن را ابدی و همیشگی در نظر می‌گیرد. با صدور این حکم که "قرآن یک صورت دارد امّا هزاران باطن"[11] دل به تفسیرهای متن‌گرایِ بعضاً متباین می‌بندد و لذا درمان دردهای خود را در آن می‌جوید. هکذا، این نگاه قرآن را از حیث حیات گزاره‌ها بی‌ممات در نظر می‌آورد و اینگونه حق مطلب را ادا شده می‌پندارد. چه به قول مولوی:
حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که درو گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بی‌نظیر بی‌ندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
مرد را صد سال عم و خال او
یک سر مویی نبیند حال او[12]
بنابراین، چنین می‌توانیم بگوییم که این نگاه به متن مقدس قائل به نوعی جاودانگیِ آماری، یعنی جاودانگی همۀ گزاره‌ها و صد البته گزاره‌های محیطی و محدود دامنه است. در امثال این نگاه‌ها قرآن چون هنوز پاسخگوی نیازهای فقهی، علمی، اعجاب‌آمیز و حتّی مسائل غیبی و ابهامی تصور می‌شود، می‌تواند و اصلاً فریضه است که در همه ادوار و همه زمان‌ها و مکان‌ها برقرار و ماندگار باقی بماند و هنوز راهگشای کار و بار مسلمانان و به تعمیم جهانیان باشد. می‌تواند با همۀ گزاره‌ها و خصوصاً گزاره‌های مربوط به جغرافیای نزول، و نیز گزاره‌های کیهان‌شناسانه، آتی‌نگرانه و چه و چه، و حتّی از طریق فعالیت‌های فیلولوژیک، هرمنوتیک‌هایِ مرسوم به هرمنوتیک متن به متن، هرمنوتیکِ آمارگرا و... به تمام اهداف خود جامۀ عمل بپوشد و اینگونه جان مخاطبان خود را معطر سازد. باری، طبق این نگاه قرآن جاودانگی خود را محصولِ حیات تمام گذارها و یا به تعبیر عرفی 6236 گزارۀ اورجنال خود، " آنهم در طول این تاریخ همچنان در حال حیات و سیال" می‌بیند و از این طریق این متنِ مقدس را در صدر معرفت آفرینان جهان می‌نشاند. اینگونه به معجزه بودنِ این آیتِ الهی تفاخر می‌ورزد و __از اینکه خود را مالکِ این آورده می‌بیند،__ به خود می‌بالد. این رأی ثبات و کاربردی بودنِ تمام گزاره‌های متنِ قدسی در تمامِ اعصار و ادوار را لازم و فریضه می‌شمرد و اینگونه همانگونه که گفتیم: رأی به «جاودانگی آماری» این مصحف می‌دهد.
مع‌الوصف، وفق این نگاهِ ایستا گزاره‌هایِ محیطی و همانا وابسته به جغرافیای نزول[13] و "البته دیگر گزاره‌های متنوع" قرآن کاربرد و کارایی ابدی و همیشگی دارند و می‌توانند در هر وقتی __و حتّی برای اینجا و اکنون من__ به نقش‌آفرینی بپردازند.  در این نگاه این گزاره‌ها می‌تواند ظاهری ساده ولی هزاران  هزار بطن و باطن داشته باشند و اینگونه تا ابد و ابدیت کارگشا و کار راه‌انداز تلقی گردند. باری، در این نگاه گزاره‌های قرآن با هیچ تقلیلی از حیث موضوعیت و کارآمدی مواجه نمی‌شوند و همچنان و هنوز زندگی پیروان را تأمین می‌سازند. و لذا «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
روی‌هم‌رفته، ما می‌توانیم در مقام خلاصۀ این نوع طرز نگاه به متن مقدس(یعنی: نگاهی که قائل به جاودانگیِ آماری قرآن آنهم به معنایِ ثبات و بازیگری تمام گزاره‌هایِ آن در هر عصری و هر دوره‌ای‌است؛) چنین بگوییم، که:
(1)                        این نگاه قرآن را بر اساس حکم: ظاهر/باطنی می‌فهمد؛
(2)                        این نگاه قرآن را دارای یک ظاهر امّا بی‌مشار باطن می‌انگارد؛
(3)                        این نگاه قرآن را باطناً تسخیرناپذیر می‌پندارد؛
(4)                        این نگاه قرآن را سرمنبع یا موید همه امور غیرقرآنی(اعم از امور محیطی، علمی، فیزیکی و....) می‌داند؛ و:
(5)                         این نگاه قرآن را ایستا و از تقلیل گزاره‌ای نظراً و عملاً بری می‌شمرد.
علی‌ای‌حال، علاوه بر این نوع نگاه کلاسیک و مرسوم نگاه دیگری نیز می‌توان به متن مقدس داشت. باری، صرف نظر از رویکردی که قرآن را جاودانه از حیث ثبات جملگیِ گزاره‌های آن در هر عصر و هر دوره‌ای (البته وفق گفته‌های بالا‌ای) در نظر می‌گیرد، رویکردی نیز وجود دارد که این بار البته جاودانگیِ قرآن را منوط به بقایِ آماری این آورد‌ۀ الوهی به حساب نمی‌آورد و بر اساس آن به قضاوت نمی‌نشیند. در این نگاه __که البته نگاه مطلوب و همانا مورد قبول نگارنده نیز محسوب می‌شود؛__قرآن جاودانگیِ خود را مُحصَّل از جهان‌بینیِ جهان‌شمول و همانا فرازمانی-فرامکانی خویش به شمار می‌آورد و لذا اینگونه درمی‌یابد. این نگاه اینگونه می‌گوید که این آورده همانا به خاطر امور جهان‌شمول و البته اخلاقی/عقلانی مندرج در آن است که می‌تواند، و اصلاً فریضه است که به عنوان آورده‌ای فرادورانی‌ و البته معرفت‌آفرین مورد توجه قرار گیرد و لذا در هر عصر و در هر دوره‌ای تاب بیآورد. باری، وفق این رأی این جاودانگی جهان‌بینی قرآن؛ یعنی پاگیری و بسط کلام آن بر مدار اخلاق و عقلانیت" البته آنهم زیر چتر خداباروی و آخرت‌باوری‌ است" که این آورده را در طول تمامی تاریخ روا و پایا جلوه می‌دهد و آن را هیچگاه از رونق نمی‌اندازد. اینگونه متنِ مقدس را کارآمد و دلالت‌مند تعریف می‌نماید و از دور خارج نمی‌سازد. و یا وفق این یافته/آن یافته منقضی نمی‌شمرد و بی‌ارزش نمی‌داند.
مع‌الوصف، رویکرد حاضر ناظر بر این است که قرآن در مقام آورده‌ای‌ الوهی جاودانگی خود را مدیون نه ثبات و جاودانگی آماری، بلکه مدیون پویایی و جاودانگی جهان‌بینیِ خود است و لذا از این مجرا محقق می‌شود. باری، این نگاه چنین می‌گوید که قرآن دارای گزاره‌هایی تماماً مشابه، و همچنین با خاصیت و تا‌ثیرگذاری همانند و همسان نیست، و لذا اینگونه می‌توان در متن قائل به نوعی تفکیک گزاره‌ای بود. تفکیکی که همانا گزاره‌های قرآن را به دو نوع فربۀ «گزار‌ه‌های حتمی» و یا «گزاره‌های ممکن» تقسیم می‌نماید و همانا میان ایندو فاصلۀ ویژه‌ای قائل می‌شود. این نگاه همه آیاتِ متن را تحقیقاً به یک چوب نمی‌زند و میان آنها تفاوتی معنادار می‌بیند. و حقّا دست به اقدامی رو به جلو می‌یازند و از نگاه نخست تبری می‌جوید. باری، در این تفکیک آیاتِ متن قدسی ذو‌المراتب تلقی می‌گردند و از هم‌شأنی و هم‌رتبگی برمی‌افتند و لذا به‌گونه‌ای دیگر در نگریسته می‌شوند. 
حال پیرامون چنین تفکیکی می‌توان به این گفتارها __که البته از زبان دو اندیشمند طراز اول و همانا با نامگذاری‌های متفاوتی بیان شده‌‌اند،__ توجه نمود و آن را متمتع نظر دانست؛ فلذا ابتدا از زبان دکترعبدالکریم سروش:
ذاتی و عرضی در دین، منطبق با هیچیک از انقسـامات یادشـده نیسـت. مقصـود از عرضی- چنانکه آمد- آن است که میتوانست و میتواند به گونة دیگری باشد، گرچه دین، هیچگاه از گونهای از گونههای آن تهی و عاری نیست. ذاتی دین، به تبع، آن است که عرضی نیست و دین بدون آن، دین نیست و تغییرش به نفی دین خواهـد انجامیـد. ذاتی اسلام آن است که اسلام بدون آن اسلام نیست و دگرگـونیاش بـه پیـدایی دیـن دیگری خواهد انجامید...[14]
و دوّم از زبان استاد مصطفی ملکیان:
بارها تاکید کرده‌ام که ما جنبه‌های لوکال متون مقدس را باید از جنبه‌های گلوبالش جدا کنیم و بگوییم که جنبه‌های لوکالش به‌خاطر شبه‌جزیره عرب در هزار و چهارصد سال پیش بوده و مسلماً آیه «تبت یدا ابی لهب و تب» دیگر برای روزگار ما چیزی ندارد...[15]
باری، در کنار این دو گفته ما بر آنیم که تفکیک آیات قرآن براساس گزاره‌های حتمی و گزاره‌های ممکن تا حد زیادی می‌تواند بار ما را بار نماید و حقّا ما را در تبیین مسئله این مجال یاری دهد. و حال تشریح این دو نوع گزاره برشمرده: نگاه کنید مراد ما از گزاره‌هایِ حتمی همان گزارهای ضروری و همه‌زمانی-همه‌مکانی متنِ مقدسند و لذا از طریق برقراری و پایایی در همۀ ادوار تعریف می‌شوند. این گزاره‌ها زیربنای این کتاب الهی را تشکیل می‌دهند و در اثر تغییرات جغرافیایی و محیطی برکنار نمی‌مانند. به عبارت دیگر گزاره‌های حتمی هرگز مقید به قیود زمانی/مکانی نمی‌گردند و از مقتضیاتِ دوران پیروی نمی‌کنند. باری، این گزاره‌ها همواره و در همه وقت ضروری و قابل کاربرد باقی می‌مانند و با تحرکات زمانی/مکانی بی‌مصرف نمی‌‌شوند. مع‌هذا، این گزاره‌ها همان گزاره‌های اخلاقی-عقلانی مندرج در متنند و اینگونه دوام متن را تضمین می‌نمایند. این گزاره‌ها دربردارنده معانی همه‌زمان و همه‌مکان‌پذیرند و از این طریق برقرار و ماندگارند. و هکذا این گزاره‌ها حامل مفاهیمِ فرامختصاتی-فرانژادی‌اند و اصلاً پیام‌آور ارزش‌های مشاع جهانیانند.
حال به نمونه‌هایی از این نوع گزاره‌ها در متن نیز بنگرید:
-   هرگز به نیکوکارى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید قطعا خدا بدان داناست (آل عمران/۹۲)
-   خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید...(نساء / 58)
-  وهیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟(به یقین)همه شما از این امر کراهت دارید.(حجرات / 12)
-   هنگامی که میان مردم داوری می‌کنید، به عدالت داوری کنید.(نساء/ 58)
-   و با القاب زشت و ناپسند یکدیگررا یاد نکنید.(حجرات / 11)
-  و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى(إسراء/23)  و...
نتیجتاً گزاره‌های حتمی همان گزاره‌هاییند که در هر دوره‌ای خواه دوره پیامبرخاتم(ص)، خواه دورۀ صفویان و خواه اینجا و اکنون من دارای کاربرد و کارایی‌اند و می‌توانند خامان ره رفته را به سر منزل مقصود برسانند. این گزاره‌ها چون حامل "ارزش‌های فرامنطقه‌ای-فرامحیطی‌اند" می‌توانند و توانسته‌اند که همچنان پایا و برقرار باقی بمانند و به راه ادامه دهند و لذا جهان و جهانیان را به تعامل وادارند. هر چند که این مهم را نیز نمی‌باید از نظر دور و در فاصله نگه داشت که  همانا این گزاره‌ها همواره با هدفی الوهی و البته غیرشخصی بیان شده‌اند و حقّا گنج‌های رایگان امّا شایگان در کیسه دارند.
حال تحلیل گزاره‌های حتمی را تمام‌شده می‌پنداریم  و پا به تحلیل گزاره‌های ممکن می‌گذاریم. ببینید منظور ما از گزاره‌‌های ممکن همه آن گزاره‌هایی‌است که می‌تواند در اثر تغییر مکان و یا تبدیل زمان بر خود بلرزد و از کاربرد و کارایی بیوفتد. یعنی این گزاره‌ها گزاره‌هاییند که در اثر هر نوع حرکتی ضرورتی ندارند که دوباره تکرار شوند و لذا در متن فضایِ مشخصی را اشغال نمایند. باری، این گزاره‌ها نه گزاره‌های زیر‌بنایی بلکه همانا گزاره‌های روبنایی متن مقدسند و در اثر گذار از مکان و گذر از زمان کن فیکون می‌گردند. در اثر تغییر جغرافیایِ حیات همانا رنگ و رو می‌بازند و البته بلاموضوع می‌شوند. و حتّی از تاثیرگذاری برمی‌افتند و از کارایی بازمی‌مانند. هکذا، این گزاره‌ها شامل همۀ آن گزاره‌های فقهی، کیهانی، علمی و غیره‌اند که  می‌توانند و شده ‌است که در گذر زمان و گذار مکان البته بی‌دلالت و بی‌ضرورت گردند و لذا هیچ نقشی مخصوصاً برای اینجا و اکنون من بازی نکنند. مثلاً دیگر وفق هدفِ متن قدسی هدایت مرا تأمین ننمایند و برای زندگی امروزی‌ام کارا نباشند. و حتّی با عقلانیت امروزی نیز مخاصمت بورزند و لذا با آن بستیزند. باری، گزاره‌های امکانی بنا به ضرورت حیاتی می‌توانند ابتدا وضع و سپس بلاموضوع شوند و لذا در دوره‌های بعد از اورجنال هیچ ماندگاری-ای نداشته باشند و همانا از کاربرد و کارایی دور بمانند.
علی‌ای‌حال، به این نمونه‌ها با دقت بنگرید:
-  هر چه از زنان [دیگر] که شما را پسند افتاد دو دو سه سه چهار چهار به زنى گیرید پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان] مالک شده‏اید [اکتفا کنید] این [خوددارى] نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیال‏وار گردید](نساء/3)
-   و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کرده‏اند دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.(مائده/38)
-  و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید ماییم که به آنها و شما روزى مى‏بخشیم آرى کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.(إسراء/31)
-   و کسانى که زنانشان را ظهار مى‏کنند سپس از آنچه گفته‏اند پشیمان مى‏شوند بر ایشان [فرض] است که پیش از آنکه با یکدیگر همخوابگى کنند بنده‏اى را آزاد گردانند این [حکمى] است که بدان پند داده مى‏شوید و خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.(مجادله/3)
-   در باره [حکمت] هلالها[ى ماه] از تو مى‏پرسند بگو آنها [شاخص] گاه‏شمارى براى مردم و [موسم] حج‏اند و...(بقره/189)
هکذا، ما تمام گزاره‌های بالا و بسیاری از گزاره‌های دیگر قرآن را تحت عنوان گزاره‌های امکانی و مکانی/زمانی متنِ قدسی حدود و ثغور می‌بخشیم  و نسبت به آن با دیدگان احترام درمی‌نگریم. ما این گزاره‌ها را در همه زمان‌ها و همه‌مکان‌ها ضروری و همیشه کاربردی نمی‌دانیم و آن را روبنای گزاره‌های حتمی و حقّا زیربنایی قرآن به شمار می‌آوریم. در این نگاه ما این گزاره‌ها را جهان‌بینی‌ساز و همیشه ضروری نمی‌دانیم و حرف از اقتضائاتِ دورانی و البته  تغییرپذیرنده هر زمانه می‌یازنیم.  و باز «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
بنابراین، رویکرد دوّم «جاودانگی آماری» قرآن به معنای برقراری و ثبات آماری آیات متن آنهم بدون توجه به جغرافیای پسااورجنال را برنمی‌تابد و اینگونه از طریق "تفکیکی گزاره‌ای"جاودانگی قرآن را منوط به روایی و پایایی گزاره‌های حتمی و همه‌زمانی/همه‌مکانی آن می‌داند. این رویکرد قرآن را از انواع هرمنوتیک‌های ارتجاعی دور نگاه می‌دارد و این نوع نگاه‌ها به متن را شکننده و اقناع‌ناپذیر می‌شمارد. در این رویکرد قرآن از این حیث که "مورجِ امورِ جهان‌شمول و جهان‌پذیر همچون احسان، عدالت، زیبابینی و... البته آنهم زیر چتر مرجعی الهی است" جاوِدانه و معرفت‌آفرین شناخته می‌شود و لذا مخاطبان خود را سیراب و بهیج می‌نماید. ایشان را زنده و سرافراز نشان می‌دهد و از جزء‌بینی و سطحی‌نگری برحذر می‌دارد. و نتیجتاً آنان را شریعت‌مدارانی الگو معرفی می‌سازد و از آنان معرفت و معرفت‌ورزی می‌طلبد. باری، در این نگاه قرآن بر اساس جهان‌بینی و رگ حرف آن است که همه‌زمانی/همه‌مکانی بودن خود را درمی‌یابد و آن را در همه اعصار برقرار می‌بیند و لذا از این طریق به خود افتخار می‌نماید.  
من‌حیث‌المجموع، به زبان ساده اگر نگاه نخست جاودانگیِ متن مقدس را محصول ایستایی ‌گزاره‌ای و بقای آماری این آورده می‌داند و بر اساس آن دست به اقدام می‌یازند، نگاه ثانی همه‌دورانی بودن این متن را محصول تفکیک ‌گزاره‌ای و بقای جهان‌بینی این آورده در نظر می‌گیرد و لذا اینگونه می‌فهمد. نگاه ثانی برخلاف نگاه نخست همه گزاره‌ها را ضروری و زیربنایی به حساب نمی‌آورد و از این مجرا طرحی نو درمی‌اندازد. این نگاه قرآن را از بندِ هرمنوتیک‌های محصور در متن و غیرفرارونده باز می‌دارد و بر آنها هیچ وقعی نمی‌نهد. باری، این نگاه متن را از چنگ متن‌گرایی‌های عقیم و ارتجاعی نجات می‌دهد و  هکذا به آشتی با شرح و بسط‌های تجددگرا و بازاندیشانه دعوت می‌نماید، و حقّا به قول خود متن راه هدایت را در پیش می‌گیرد. بنگرید:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا(إسراء/9) قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مى‏نماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مى‏کنند مژده مى‏دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود.
حال پس از تشریح بحث اصلی این مجال به این سوال توجه نمایید: اصل قابلیت بقا، __که قرآن را به عنوان آورده‌ای الوهی در همه زمان‌ها و همه مکان‌ها پا بر جا و پایا تلقی می‌نماید؛__ با چه رویکردی همچنان در مقام اصلی قابل قبول و محصَّل صدیق می‌گردد و می‌تواند مورد توجه قرار گیرد؟! به عبارت دیگر، کدام رویکرد از دو رویکرد مطروح می‌تواند قرآن را به عنوان "آورده‌ای الوهی" برای اینجا و اکنونِ من و هر زمان و مکان دیگری هنوز به عنوان "آورده‌ای ‌الوهی" پابرجا بدارد و آن را مورد وثوق قرار دهد؟! باری، شاید حدس پاسخ این سؤال آنهم پس از توضیحاتی که در بالا آمد، چندان مشکل نباشد. به اعتقاد نگارنده اصل «قابلیت بقا»ی قرآن تنها از طریق اخذ رویکرد ثانی، یعنی رویکرد «جاودانگی جهان‌بینی» این آورده است که می‌تواند روایی و پایایی این کتاب شریف را تضمین نماید و آن را همچنان به عنوان آورده‌ای ذی‌قیمت و پروارکننده به جهان و جهانیان معرفی سازد. ما معتقدیم که رویکرد نخست به دلیل بی‌توجی به تفکیک‌ گزاره‌ها و همچنین اخذ انواع هرمنوتیک‌های ارتجاعی نمی‌تواند به بقای این آورده خصوصاً در همین "زمانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم" کمکی بنماید و لذا آن را در برابر انواع انتقادات و توجیهات مصون بدارد. در رأی ما این نگاهِ جهان‌بینی‌محور: یعنی رویکرد ناظر بر اصل و اساس اخلاقی-عقلانی است ‌ که از این آورده به عنوان آیتی همه‌زمانی-همه‌مکانی پرده برمی‌دارد و آن را پیام‌آور تمام نسل‌ها و تمام فصل‌ها قرار می‌دهد. چه، این نگاه ناظر بر بسط ارزش‌های انسانی __و نه ویژگی‌های غیرضروری و حقیقتاً امکانی__ واقع در متن است و لذا از این طریق به منصۀ ظهور می‌رسد. این رأی این آورده را از چنگِ کهنگی‌ها و ژولیدگی‌های گوناگون نجات می‌بخشد و آن را مورج اصولی همه‌پذیر و عامه‌پسند می‌نماید. و نیز اصل قابلیت بقا را با این رویکرد تصدیق‌شده و مثبت به حساب می‌آورد و در باب آن به ارائۀ استدلال روی می‌آورد.
نتیجتاً، ما بر آنیم که رویکرد نخست در این زمانه با مشکلات فراوانی همراه است و  رویکرد دوّم هر آینه همان رویکرد مطلوب است. چه، در دل رویکرد اوّل بسیاری از اصول و خصوصاً اصل قابلیت بقا با بحران‌ ناکامی در تبیین‌گری حقیقت مواجه است و اصلاً نمی‌تواند از این رویکرد تصدیق و موجه گردد. و این در حالی‌است که رویکرد دوّم تمام این نواقص و بحران‌ها را مرتفع می‌سازد و همانا قرآن را به آیتی همه‌زمانی/همه‌مکانی مبدل می‌نماید. چه به قول اقبال لاهوری:
نقش قرآن تا درین عالم نشست
نقشهای کاهن و پایا شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون بجان در رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این
زنده و پاینده و گویاست این[16]
 
حسین پورفرج
03/11/1394

[1]-زمخشری، الکشاف، ج1 ص297
[2]-سیوطی، الإتقان فی علوم القرآن ، ج2 ص1001
[3]-بلاغی، آلاءالرحمن، ج1 ص5
[4]-مطهری، نبوت، ص203
[5]-
[6] -بنگرید تر: ابن عربی/فتوحات مکیه، ج 3، ص 60
[7]-عطار/هیلاج‌نامه/در فنا و در یافتن بقای کل فرماید
[8] -
[9] -اقبال لاهوری/رموز بیخودی/در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است.
[10] -گفتار آیت‌الله جعفرسبحانی، قرآن با تمام تمدن‌ها سازگار است.  در آدرس:
http://www.balagh.ir/content/1916
[11]-به این گفتارها بنگرید:
نهاوندی: مراد از ظاهر، معنایی است که بر اساس (قواعد ادبی) از دلالت مطابقی یا التزامی ظاهری به دست میآید، ولی معنای باطنی آن است که از طریق دلالت التزامی پنهانی با اشارات و ابهام و لطایف دقیقه به دست میآید. صدّیق حسن: معنای ظاهری با قواعد عربی از قرآن استفاده میشود، ولی معنای باطنی با علم لدنّی (دانشی که مستقیم از ناحیهی خداوند به اولیاء افاضه میشود) به دست میآید. علاّمه جنابذی: معنای ظاهر همان است که محسوس است (و بر اساس قواعد عربی استفاده میشود)، ولی مصداقهای روحانی (که از ظاهر الفاظ استفاده نمیشود) به معنای باطنی است. تفسیر نمونه: ممکن است یک آیه، معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر، بطون قرآن هستند که به کمک قرینهها از آن استفاده میشود. به دیگر سخن، باطن، نوعی دلالت التزامی است که برای همه کس جز خواص روشن نیست. مفتاح السعادة: معنای ظاهری، آن است که بر اساس قواعد عربی از الفاظ قرآن استفاده میشود و معنای باطن را کسانی میفهمند که علم خدایی دارند.این معنای باطنی باید نشانه‌های زیر را داشته باشد: 1-مخالف ظاهر نباشد.2-مخالف قواعد شرع نباشد.3- با اعجاز قرآن مباین نباشد.4-با نصوص و روایات موجود دربارهی آیه، مخالف نباشد.
*بنگرید در: تفسیر نفحات الرحمن، نهاوندی، ج1، ص22.فتح الباری، صدّیق حسن خان، ج1، صص 16 ـ 17. تفسیر نمونه، ج 26، ص 11 و ج 23، ص 133. فتح الباری، ج1، صص 16 ـ 17.
[12]-مثنوی معنوی/دفترسوم/بخش203
[13]-این قلم در مقاله دیگری تحت عنوان«خدای وحی؛ خدای اخلاق یا خدای فقه؟!» به مسئله جاودانگی قرآن و ربط و نسبت آن با دو نوع نگاه فقهی و اخلاقی پرداخته است و سعی نموده است برای این مسئله پاسخی اقناع‌کننده بیابد. جهت مطالعه این اثر بنگرید در:
http://hosseinpourfaraj.ir/category/articles/
[14] - بنگرید در: عبدالکریم‌سروش، بسط تجربه نبوی؛ تهران: موسسه فرهنگی صراط، 1379.
[15]- بنگرید به «چالش‌های دین و مدرنیسم در جهان اسلام در گفتگو با مصطفی ملکیان»، در آدرس:
http://neeloofar.org/mostafamalekian/dialogue/141-2012-11-01-15-13-50.html
[16] -دیوان اشعار/جاویدنامه/پیغام افغانی با ملت روسیه.