وبگاه شخصی حسین پورفرج


نگذاریم چشم‌هایمان به تماشای تلخی‌ها عادت کند...

امروز همکارم فیلمی از خیل جان‌باختگان سانحه‌ی هوایی اوکراین را به من نشان داد. من تا دیدم فیلم مربوط به این حادثه‌ی دلخراش است، چشم‌هایم را از تماشا دزدیم و به او گفتم، نمی‌خواهم ببینم. در دل گفتم: نباید گذاشت چشم‌های‌مان به تماشایِ تلخی‌ها عادت کند... چشم‌ها، سزاوار زیبایی‌اند. با خود این شعر فریدون مشیری را می‌خواندم که:

من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
وندرین ایام
زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم ... !

من حتی طاقت نداشتم نگاهی به تصاویر منتشره از پیکر ژنرال سلیمانی عزیز بیاندازم. او با تصمیم گستاخانه و نابخردانه‌ی رئیس جمهور وقت امریکا ترور شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. تماشای پیکر او روح مرا می‌آزرد و دلم را می‌سوزاند.

بله، نباید بگذاریم چشم‌های‌مان به مناظر سیاه و تاریک خو کند و اینگونه تنگ شود. اگرچه جهان پر از تلخی‌ست، اما هنوز زیبایی‌ها فراوانند. تماشای صحنه‌های تراژیک می‌تواند روح آدمی را بخراشد و روان او را شکنجه دهد.

در این شرایط باید بسیار هوای کودکان را داشت. این‌ تنها فیلم‌های سینمایی نیستند که محدودیت سنی دارند. سویه‌های تراژیک و سیاه زندگی نیز چنینند. نباید گذاشت کودکان خصوصا چشم‌شان به حوادث ناگوار هستی بیفتد و لذا آسیب ببیند. آنها معصومند و تنها باید از هر نفسی که می‌کشند، لذت ببرند.

حسین پورفرج
هجدهم دی‌ماه نودوهشت