معنویات-اصولاً در ادبیات فلسفه دین خدا را "امر نامتناهی"مینامند. امر نامتناهی در پس پشت خود ناظر بر فراروندگیای تحلیلی ـ تشخیصی است. این مفهوم نشان میدهد که خدا هرگز در دامِ اذهان نمیافتد و درک او همواره ناخالص است.
«فهمِ نهاییِ خدا» هیچگاه ممکن نیست و هیچگاه حاصل نمیشود. نامتناهی بودنِ او این آرزو را همیشه ناکام خواهد گذاشت. خدا همواره در کشاکش آرای رنگارنگ بیرنگ خواهد ماند و او هرگز روی بینقاب خود را عیان نخواهد ساخت.
به دیگر سخن «خدا به مثابه امر نامتناهی» حقیقتاً در فهم نمیگنجد. البته به وهم نیز نمیآید. او همانند آن لیوانی است که همیشه نیمه خالی دارد. هر چه در او میریزی گویی هرگز پر شدنی نیست. به این گفتار زیبا از مایکل نواک خوب دقت کنید. سخن او ـ در باب نمادهای دینی ـ سخت به منظور من نزدیک است. او «نمادهای دینی را به تیرهایی تشبیه کرده است که در جهت خداوند پرتاب شده است ولی قبل از آنکه به او برسند به زمین سقوط میکنند.»[1]
به هرتقدیر، امر نامتناهی تعبیر ـ نه بینقص ـ امّا موردپسندی است. این مفهوم پیچیدگیِ سخنراندن در خصوص خدا را تبیین میکند. امر نامتناهی از خدا "رازی قابلِ صحبت" میسازد. به بیان دیگر خداشناسی نوعی رازشناسی میشود و حالت ویژهای میگیرد. خدا رازی است که با وجودِ راز ـ ماندگاری جلوهگر امّا رویپوشاننده است.[2] دلبری است که جانِ هواخواهان را با لب میرساند، امّا نمیستاند. «خدای بهمثابه امر نامتناهی» هرگز کشفِ حقیقی نمیشود و هرگز از سِرّآمیزی دور نمیافتد.
بنابراین، خدا بهمثابه امر نامتناهی دستنیافتنی و عقلگریز است. او گویی تعمداً دست خداشناسان را در پوست گردو گذاشته؛ میگوید "مرا بشناسید" امّا چه شناختنی؟! خدا از درک غایی و نهایی حقیقتاً میگریزد و اصلاً کوتاه نمیآید. او با این ظریفت انسانی که ما داریم، هیچگاه «شناختهشدنی» نمیشود. خدا همواره با «فهم نهایی» بیگانه و ناآشناست.
حسین پورفرج
شانزدهم مهرماه هزار وسیصد و نود و شش
ارجاعات:
[1] - بنگرید در: فلسفه دین، نورمن گیسلر، ترجمه حمیدرضا آیتاللهی.
[2] - به قول حافظ:
شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست(دیوان حافظ/غزل 30)