نقدونظرها-جنگ جهانی نظامی خواهان دستیابی و یا به عبارت بهتر دستاندازی دُوَل قدرتمند به خاک کشورهای ضعیفتر و همانا استفاده از منابع طبیعی، انسانی، تاریخی و... کشورهای مورد تخاصم است و در آن هیچ اثری از بسط عدالت و یا اخلاق در جهان و در میان آدمیان نیست، و این در حالی است که در جنگ جهانی عقیده "برخورد عقاید" نه برای کسب قدرت و یا استحمار جهانی، بلکه برای دستیابی به حقیقت و رسیدن به فهم مشترک از معنای کرامت انسان است.
به گمان نگارنده سخنان چندی پیش آیتالله جوادی آملی نقطۀ عطفی در نهاد سنتی دین به شمار میآید. ایشان با شجاعت وجود شبهات حتّی شبهات غرضورزانه را نیز مقدس شمردند و از لزوم پاسخگویی به آنها خبر دادند.[1] خبری که شاید به مذاق پارهای از افراطوندینی خوش نیاید و به نظر ایشان بسیاری را در ابراز عقیده گستاخ نماید.امّا با همۀ این احوال این گفتار بسیار مبارک و سازنده به نظر میرسد و میتواند فضای دینی/معرفتی/و فرهنگی را عبیرآمیز گرداند، آن هم خصوصاً وقتی که این گفتار از زبان فردی بیان میشود که او خود یکی از پرچمداران نهاد سنتی دین به شمار میورد و میباید جزء دینداران سنتی دستهبندی گردد.
علیایحال، به اعتقاد نگارنده این گفتار لازمۀ حرکت از نوعی نظام دینی مونولوگی و متکلممحورانه به نوعی نظام دینی دیالوگی و متقابل را پیش میکشد و به جای شاکلهای صرفاً "گفتم و بشنویی"__که البته در میان روحانیون ما شایع و اصلاً نوعی قانون نانوشته است،__ شاکلهای "گفتم و میگویی" را جای گزین مینماید. باری، در این فضا حقیقتطلبی به عنوان یک فضیلت در رأس معرفتشناسی دینشناسان و دینورزان جای میگیرد و لذا هیچکس به صرف داشتنِ عقیدهای غیرعرفی مجازات یا سرزنش نمیشود. در چنین شرایطی دیگر مثلاً فردی به دلیل چند سوأل شرعی متهم به بیدینی و کفر نمیگردد و درهای بهشت بر روی او بسته نمیماند. باری، در این فضا تعلُّق من به یک مدعا با ارائه نظر/دیدگاهی صائبتر متزلزل میگردد و جای خود را به مدعا/دیدگاه قویتر و درستتر میدهد. و البته آب از آب هم تکان نمیخورد.
حال بگذارید یک گام بزرگتر و البته رو به جلو برداریم و از اینکه صرفاً در چهاردیواری کلام فوق و جامعۀ ایرانی/اسلامی خودمان محبوس بمانیم فرار کنیم. حتماً تمام شما با اصلاح "جنگجهانی" آشنایید و میدانید که تا کنون جهان دو بار با این اتفاق حقیقتاً مذموم و ناخجسته مواجه شده است.[2] جنگستانی که در هر بار جان بیگناهان و باگناهانِ بسیاری را بستانده و روی بسیاری را در نقاب خاک برکشیده. و حتماً میدانید که این جنگها تماماً نظامی و با اهدافی شوم و کثیف درگرفته و هیچ فرزندی جز کشتار و خشونتگستری نیافریده. باری، دوگانه جنگ جهانی فوق به خوبی نشان داده است که جنگ برای قدرت و استعمار چه فجایع جبرانناشدنی-ای را به بار میآورد و چگونه جان و آیندۀ آدمیان را به بازی میگیرد. چگونه به خاطر علایق یک قماش سلایق یک جهان را زیر پا میگذارد[3] و چگونه آتش کین و انسانکشی را شعلهافکن مینماید. باری، دو جنگِ جهانیِ فوق نشانگر آن روی سکۀ انسان و خصلت درندۀخویی او، __البته نه در برابر موجودات دیگر،__بلکه در برابر خود انسان است و از ویژگیهای ناخوب این موجود پرده برمیدارد. پردهبرداری-ای که هنوز هم در خاورمیانه، آفریقا و نقاط گوناگون جهان زشتیها و پلشتیهای آن قابل رؤیت است و میتوان به دیدۀ حسرت بدان نگریست: چه به قول فریدون مشیری:
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خونآلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان یا جان انسان میکنند...[4]
معالوصف، در این برهه دیگر نوبت آن است که به جای درانداختنِ جنگِ جهانی نظامی و کشتن آدمیان به جنگ جهانی عقاید و آزادسازی ایشان روی آوریم و پا به جنگی بگذاریم که اصلاً کشنده نیست، بلکه آفریننده است. باری، اصلاحی که ما از آن استفاده کردیم برخلاف ظاهر گولزنندهاش کاملاً جنبهای مثبت و اخلاقی دارد و اصلاً بار معنایی منفی و البته سیاه اصلاح نخست را یدک نمیکشد، چه به قول مولانا: «اشتراک لفظ دائم رهزن است/اشتراک گبر و مومن در تن است/جسمها چون کوزههای بستهسر/تا که در هر کوزه چه بود آن نگر/کوزۀ آن تن پر از آب حیات/ کوزۀ این تن پر از زهر ممات».[5] بنابراین، ما در این اصطلاح(یعنی: "جنگِ جهانی عقاید") به دنبال دستیابی به فهمی مشترکی از جهان و جهانیان و نحوۀ حیات این آدمیان بر روی این زیستجهان متلاطم هستیم؛ فهم مشترکی که اوّلاً برای انسانها؛ آن هم فارغ از هر نوع دین/نژاد/و فرهنگی که دارند، کرامت و ارزشِ متعالی قائل است، دوّما این اصل را در مورد همۀ مکاتب، اعم از دینی و غیردینی صادق و البته قابل رؤیت، در نظر میگیرد، و سوماً از لزوم حرکت به سمت این فهممشترک و البته فرانژادی/فرادینی سخن به میان میآورد.
علیایحال، ما در اینجا برآنیم که به صورت تطبیقی دو نوع جنگِ جهانیِ "نظامی" و "عقیده" را برشکافیم و همانا از زشتی اوّلی و زیبایی دوّمی رونمایی کنیم. بررسیای که در قالب موارد ذیل، البته به تشخیص نگارنده، قابل ارائه است و میتوان از آن استفاده نمود:
جنگ جهانی نظامی خواهان دستیابی و یا به عبارت بهتر دستاندازی دُوَل قدرتمند به خاک کشورهای ضعیفتر و همانا استفاده از منابع طبیعی، انسانی، تاریخی و... کشورهای مورد تخاصم است و در آن هیچ اثری از بسط عدالت و یا اخلاق در جهان و در میان آدمیان نیست، و این در حالی است که در جنگ جهانی عقیده "برخورد عقاید" نه برای کسب قدرت و یا استحمار جهانی، بلکه برای دستیابی به حقیقت و رسیدن به فهم مشترک از معنای کرامت انسان است و هدف آن بسط عدالت، اخلاق، آزادیهای مثبت و... است. بدین معنا، در این مصاف جهان به جان هم نمیافتد تا مثلاً چند کشور دارای منابع اقتصادی، سیاسی و ... شوند و برای جهان آقایی نمایند، بلکه در اینجا جهان به جان هم میافتد تا چنین "به جانهم افتادی" از صفحه روزگار رخت بربنند و حقایق انسانی و اخلاقی دوباره حرف اوّل را بزنند. باری، در جنگ جهانی عقاید جنگ بر سر این است که تمام واقعیتهای نژادی، ساختگی و توهمآمیز دیگر از سکۀ رونق و بازارگرمی بیوفتند و همانا جای خود را به حقایق جهانشمول و انسانگرایانه بدهند، امری که اصلاً هم تمامی ادیان؛ چه ادیان ابراهیمی و چه ادیان غیرابراهیمی با آن همدل و همعناند، و همانا هم تمامی مکاتب غیردینی و حتّی لاادریگر و بیخدا.
دومین نکته در این باره در رابطه با گردانندگان این دو گونه جنگ جهانیِ متضاد است. اگر در جنگ جهانی نظامی تنها این سیاستمداران و صاحبان قدرتاند که برای کل جهان و آدمیان این کره تصمیم میگیرد و شعلههای کشت و کشتار را روشن مینمایند و تنها به خود و منابع خود میاندیشند، در جنگ جهانی عقاید این متفکران و عقلای جهانند که بر سر حقایق فراموش شده ولی زندۀ جهان تصمیم اتخاذ میکنند و به جای گروهی کل جهانیان را ذینفع میشمرد و برای ایشان جانبازی و تلاش مینمایند. باری، در این جنگ جهانی جهان به دست متفکران و اندیشمندان میافتد و ایشان برای جهان و مصائب آن درمان مییابند، نه به دست سیاستمدران و همانا انسانهای خودبین و جاهطلب. چه، در این فضا دیگر این خواست من نیست که برای جهان و جهان تعیین تکلیف میکند و ایشان را بالا و پایین میبرد، بلکه در اینجا این اخلاق، کرامت انسانی و عدالت، البته صرف نظر از دین، ملیت، نژاد و... است که جهان را به عنوان ساحتی همگانی و تاریخی سامان میدهد و برای آن مرز و محدوده قائل میشود. و لذا همه و همه را انسان و قابل احترام میبیند.
نکتۀ سوم در اینباره برآمد نکته دوّم است. باری، نتیجه جنگ جهانی نظامی چیزی نیست جز آقایی عدۀ قلیلی در جهان، و نوکری بسیار برای این آقایان دورغین، و نتیجه جنگ جهانیِ عقیده نیز چیزی نیست جز آقایی همه جهانیان در جهان، و استقرار اخلاق، انسانیت و باورهای فرادینی، فراملی و فراکانونی در این ساحت زنده و در حال زندگی.
اما نکته چهارم در رابطه با تفاوت این دو نوع "جنگ جهانیِ نظامی و عقیده" مربوط به نحوۀ ایجاد و تسری این جنگها در بستر اجتماعی و انسانیاست. باری، جنگِ جهانی نظامی__همچنانکه از نام آن مبرهن است،__ جنگ باروت و تفنگ و گلوله است. جنگ چکمههای زورگویانِ جهان در مورد جهانیان است، و جنگ کشتن و پدرکشی و تخم کین کاشتن است.[6] و این در حالی است که جنگ جهانی عقیده جنگِ گفتگوها و تماسحطلبیها برای حصول به فهم مشترک از آزادی انسان و کرامت انسانیاست. جنگیاست از طریق ارتباطات فرادینی و فرانژادی جهت نیل به احسان، عدالت و نیکرفتاری. و جنگی است برای رهایی انسان از دست خود انسان، و برای دستیابی به ارزشهای جهانشمولِ اخلاقی و عقلانی.
و حال نکتۀ پنجم نکتهای حیاتی و قابل تأکید. اگر بپذیریم که ماحصل جنگ جهانی نظامی شیوع ناامنی و خطر در جهان و در رابطه با آدمیان است، ماحصل جنگ جهانی عقیده __نه ناامنی؛__ بلکه رسیدن به امنیتی شیرین برای زندگی و ابراز انسانیت است. باری، در این فضا همۀ آدمیان با هر نوع تفاوت دینی/نژادی/و فرهنگی میتوانند در کنار هم زندگی کنند و وفق آن معنای مشترک از انسان و انسانیت،__روزگار خوشی را بگذارند. هر چند که البته دوران فعلی دوران ناخوشاحوالی جهانِ ما انسانهای بدسابقه است و لذا حتماً میباید برای درمان آن به فکر راه چارهای بود.
امّا آخرین نکتهای که به نظر نگارنده این اثر میآید این است، که؛ جنگ نظامی هر چه کمتر و کوچکتر باشد، بهتر و کم خطرتر است، و جنگ عقیده هر چه بیشتر و بزرگتر، بهتر و مثمر ثمرتر. باری، جنگهای نظامی درسهای خود را پس دادهاند و فجایع خود را بجای گذاشتهاند، و جنگهای عقیده همچنان در حاشیهاند و از آنها خبری نیست.
نتیجتاً جهان میباید برای رهایی از این کشت و کشتارهای گوناگون که البته این روزها جزو الزامات زندگی انسانها به شمار میرود، فکری دراندازد و اینبار دست از این همه قتل و عامهای نابخردانۀ بردارد. باری، راه حل جهان این است که به دنبال فهمی مشترک از انسان و کرامت انسانی بگردد و اینبار امور جهانشمول(و نه دینی/نژادی/فرهنگی) همانند اخلاق، عقلایت و... را اصل برگزیند. راه حلی که ما آن را تحت عنوان "جنگ جهانی عقاید جهت نیل به فهم مشترک از کرامت انسانی" نامگذاری کردهایم و آن را جانشین مناسبی برای جنگِهای منزجرکنندۀ نظامی و سیاسی میدانیم و البته میباید بدان برسیم. هکذا، ما در اینجا برآنیم که چون آدمی کرامت دارد و اصلاً این همان امری است که __همۀ مکاتب اعم از دینی و غیردینی نیز بدان معترفاند؛ پس خوش است که اکنون این اصل را به همه این مکاتب دوباره گوشزد نماییم و دربارۀ آن به اجماع برسیم و نهایتاً رنگ و روی جهان را زیبا گردایم. چه به قول حافظ:
دل میرود ز دستم، صاحب دلان، خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا[7]
چهارم دی ماه هزار و سیصد و نود و چهار
پی نوشتها:
[1] اگر گوینده شبهه غرض بدی هم داشته باشد، باز شبهه مقدس است چراکه سبب پیشرفت علمی میشود؛ بنابراین باید سخنان عالمان غربی را شنید و برای آن پاسخی منطقی ارائه کرد/ اگر سخن عالمان غربی را متوجه نشدید، نباید آنان را ساقط کرد؛بلکه باید آن را با بزرگان دین در میان گذاشت و پاسخی مناسب برای آن یافت.باید سخنان عالمانه غربیان را هر چه که هست، شنید؛ اما ما به آنان اجازه دخالت در امور کشور را نداده و نفوذ شرقی و غربی را نخواهیم پذیرفت.ما سخنان عالمانه غربیان را میشنویم، اگرچه حرفهایی ناروا و نادرست باشد. و...(متن گزیدهای از سخنان آیتالله جوادی آمدی در دیدار با مسئولان دانشگاه الهیات و معارف اسلامی قم/دین آنلاین)
[2] جنگ جهانی اول (که با نامهای نخستین جنگ جهانی، جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگها نیز شناخته میشود) یک نبرد جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد. بدون هیچ زمینهٔ کشمکشی، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق بسیاری درگیر جنگ شدند. پیش از این هیچ جنگی به این اندازه تلفات نداشت. همچنین جنگ جهانی دوم، جنگی فراگیر بین سپتامبر ۱۹۳۹ تا ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ بود. این جنگ بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد تا جایی که دو دسته از کشورهای مختلف به نامهای متّحدین و متّفقین به وجود آمد. این گستردهترین جنگ جهان است که در آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفر جنگیدند. در طول این جنگ کشورهای مختلف تمام توان اقتصادی و علمی خود را بر محور ساخت تسلیحات جنگی متمرکز کردند. این جنگ همچنین باعث کشتارهای جمعی از جمله هولوکاست و حملهٔ گسترده هوایی به شهرهای آلمان از جمله درسدن و بمباران هستهای هیروشیما و ناکازاکی شد. در طول جنگ جهانی دوم بیش از ۷۰ میلیون نفر کشته شدند که این آمار خونینترین درگیری انسان در طول تاریخ بشریت است.
در رابطه با جنگ جهانی اوّل بنگرید در:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%A7%D9%88%D9%84
در رابطه با جنگ جهانی دوّم بنگرید در:
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%AF%D9%88%D9%85
[3]به این جمله ماکس وبر بنگرید: ارتشهای جهان از افرادی تشکیل شدهاند که با هم میجنگند در حالی که همدیگر را نمیشناسند برای کسانی که همدیگر را میشناسند و با هم نمیجنگند.
[4]فریدون مشیری: اشکی در گذرگاه تاریخ
[5] مثنوی معنوی/دفتر شش/بخش 18
[6]پدر کشتی و تخم کین کاشتی/پدرکشته را کی بود آشتی(فردوسی)
[7]دیوان حافظ/غزل 5
حسین پورفرج
هفتم دیماه نودو چهار