غمِ عشقِ نازنینِ ما/ به بهانهی غزلی از دکتر عبدالحمید ضیایی عزیز
:
امروز چشمم به غزلی بسیار زیبا از استاد و دوست عزیزم دکتر #عبدالحمید_ضیایی افتاد. غزلی که در بیت بیتاش احساسی ناشناخته اما آشنا داشتم. خصوصاً وقتی به مصرع اولِ بیت دوم آن رسیدم. وقتی آن را خواندم، اندکی توقف کردم. یک بار دیگر آن را خواندم. دوباره آن را خواندم. فکر کنم هشت یا نه بار آن را خواندم. گویی کسی داشت حرفِ دلِ من را میزد. ناگاه اشعار دیگری به ذهنم خطور کرد. دیدم چقدر این قصه سر دراز دارد:
هرجا بِگُریزم، غمِ تو زودتر آنجاست
از گریه پُرم، ای همهجا، جایِ تو خالی!(عبدالحمید ضیایی)
مولانا میگوید:
بگذاشتیام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادار تر است
و به قول مشیری:
از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
داستان غمِ عاشق است و فراق از معشوق. غمی که همیشه با عاشق میماند و او را رها نمیکند. تا این غمِ وجودی دلِ عاشق را میگزد و روح و روان او را در تسخیر خود دارد، عشق زنده است و هیچ راه فراری از آن نیست. حتی اگر تن به سفر بدهی و از این سوی جهان به آن سویش هجرت کنی. مگرعشق همانند آثار تاریخیست که مکانمند باشد و تو با دوری از آن، خلاص شوی. عشق همانندِ "برج ایفل" نیست که فقط در فرانسه باشد و تو با کندن از پاریس از تمامِ درد و داغهای عاشقانه رهایی یابی. غمِ عشق تا عاشق هنوز بر عهد و پیمان خود است، غمِ عشق است و هیچ راه گریزی از آن نیست. به قول سعدی:
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
در پایان شما را به خواندنِ غزل زیبای عبدالحمید ضیایی دعوت میکند:
در باد وَرق میخورَد این دفترِ خالی
این غفلتِ مشهور به تقویمِ جَلالی
هرجا بِگُریزم، غمِ تو زودتر آنجاست
از گریه پُرم، ای همهجا، جایِ تو خالی!
هرگز شده دریا برَوَد دیدنِ رودی؟
دیدار من و عشق؟ چه بیهودهخیالی!
جز توتِ لبان تو ـ که آن نیز حرام است ـ
در باغ خداوند، ندیدیم حلالی!
خوب است همهچیز و بهکام است شب و روز
ای عشق! به جز دوریِ تو نیست ملالی
این قافیهبازیّ و گرفتاریِ الفاظ
ما را به کجا میبرَد این بیپَر و بالی...
حسین پورفرج
بیست وهفتم آذرماه نودوهشت