وبگاه شخصی حسین پورفرج


خدای انباری نشین(خدا در عصر کرونائیسم)

مایلم در اینجا اندکی من‌باب یکی از موضوعات تئولوژیک اما مرتبط با بیماریِ کرونا پر چانگی کنم. من عنوان این بحث را "خدایِ انباری‌نشین" گذاشته‌ام. بگذارید با یک تمثیل آغاز کنم و آنگاه به شرح مختصری دست یازنم.

"فکر کنید که قرار است از خانه‌ی قدیمی‌تان به خانه‌ای جدید اسباب‌کشی کنید. همه‌ی وسایل خانه را جمع کرده‌اید و برخی را تصمیم دارید به سمسار‌ی محله بفروشید. مثلاً مبلمان کهنه و یا هر چیزی که به طراحی و دکوراسیون خانه‌ی جدیدتان نمی‌خورد. برخی اسباب را نیز می‌خواهید دور بریزید و از شرشان خلاص شوید. مثل پرده‌ها‌ی غبارآلود و یا تابلوهای قاب شکسته‌ی روی دیوار. چندین کارتون تهیه کرده‌اید برای بسته‌بندی وسایل. از کتاب‌ها تا شکستنی‌ها. کم کم کارتون‌ها را پر وسایل می‌کنید و آماده‌ی رفتن می‌شوید. در این میان البته جعبه‌ای را نیز اختصاص می‌دهید به اسبابی که شاید روزی به دردتان بخورد، ولی نمی‌دانید چه زمانی؟! یعنی چیز‌هایی که نه دل دورانداختن‌شان را دارید، و نه امروز احتیاجی به آنهاست. با خود می‌گویید شاید روزی به کارمان آمد، از کجا معلوم! درست مثل آن شب‌هنگامی که برق می‌رود و شما به یاد چراغ قدیمی‌ِتان میفتید و آن را می‌آوردید و روشن می‌کنید.
حال، شما به خانه‌ی جدیدتان اسباب‌کشی کرده‌اید و در حال چیدن وسایل خانه‌اید. مبل نو خریده‌اید، لوستر مدرن، پرده‌ی تازه... کارتون‌ها را یکی یکی باز می‌کنید و اسباب را مرتب می‌چینید. آن جعبه‌‌ای را هم که فعلاً به آن نیازی نداشتید، می‌روید و در انبار می‌گذارید. شاید همین فردا و یا چه می‌دانم ده_بیست سال دیگر به آن احتیاج پیدا کردید. درست مثل همان چراغ قدیمی که شب‌هنگام برق می‌رود و با آن فضا را روشن می‌کنید.

بله، وضعیت "خدا" در دوران جدید دقیقا شبیه اسباب و وسایلِ فعلاً غیرضروری آن جعبه‌ است. خدا در دوران جدید، نمرده، بلکه از اتاق‌پذیرایی خانه به انباری آن نقل‌ مکان کرده. او فعلا دارد خاک می‌خورد تا مگر در آینده چه پیش آید. آیا اصلا نیازی به او احساس می‌شود، یا خیر؟! به گمان من، کرونا همان وضعیت اضطراری‌‌‌ایست که گویی در آن برق محل زندگی‌مان شب‌هنگام رفته، و ما نیازمند همان چراغ قدیمی خاک‌آلوده در انباری‌‌ خانه‌‌‌ی‌مانیم. ما در دوران جدید خدا را در انباری تاریک ذهن‌مان محبوس کرده‌ایم و تنها در شرایط اضطراری سراغ او را می‌گیریم.

به تعبیر قرآن:

وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِـجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ/و چون به انسان زيان و ضرري رسد، ما را [در هر حالي] به پهلو [=در بستر]، نشسته يا ايستاده مي‌خواند، اما همين که گرفتاري‌اش برطرف ساختيم، چنان [ناسپاسانه] مي‌گذرد که گوئي اصلا ما را براي [رفع] گزندي که به او رسيده بود نخوانده است! اين چنين برای اسراف‌کاران آنچه مي‌کنند [و در اثر تکرار به آن عادت کرده‌اند] نيکو جلوه مي‌کند(یونس/۱۲).


به راستی "خدای‌ انباری‌نشین"، حامل نوعی بدخداشناسی‌ست، نه بی‌خدایی و بی‌قیدی. در این تلقی از خدا فرد بی‌دین یا خداناباور نیست، بلکه خدا برای او موقتا در پرانتز است. او زبانا و عادتا با خداست، اما عملا و قلبا از او در فاصله. من، هرگز مواجهه‌ی از سر بی‌چارگی با خدا را نوعی رویش و تازگی در رابطه‌ی من_تویی با او نمی‌دانم. این نوع خداشناسی، خداجویی از سر درماندگی و بی‌چارگی‌ست. درست است که رابطه‌ای دوباره در حال پا گرفتن است، اما این ارتباط عمیق و دلانه نیست(مگر اینکه خلافش ثابت شود). این نکته را نباید فراموش کرد که دین‌داری و "بد دینی"همزمان می‌توانند در یک فرد عرفاً دین‌باور ظهور و بروز داشته باشند و اینگونه همه‌چیز را خراب کنند. هم خدا را و هم خود را.

نهایتا، اگر خدا همانند ایمان دقیقه‌ی نودی فرعون به ما نیز بگوید حالا، اکنون، "الان؟!" از او نباید گله‌مند بود. وقت روییدن، موسم گل است، نه پاییزِ برگریز. اگرچه که کرونا خدا را دوباره در دوران مدرن بر سرزبان انداخته است، اما هنوز احتمالِ انباری نشینی مجدد او در دوران پساکرونائیسم وجود دارد. جهان مدرن نیازمندِ ویرایش باورهای عادت‌واره‌ی خود است و اگر چنین نکند، خدا دوباره به پستوی اذهان برخواهد گشت.

خدا را باید دلانه و همواره دریافت، نه ظاهرانه و در وضعیت‌های هشدار.
 


حسین پورفرج
سیزدهم اردیبهشت نودونه