معنویت-این مطلب با سیاست و سیاسیون کاری ندارد. امیدوارم آن را له یا علیه کسی گمان مکنید و تنها ــــــاگر حرف حسابی در آن یافتید،ـــــــ جدیاش بگیرید. اما بعد:آرزو دارم هنوز فراموش نکرده باشیم که انسانیم. آری، انسان، همان که خداوند لباس کرامت بر تنش پوشید و او را بر بسیاری از خلایق فضیلت داد: "وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا". آیا تا کنون با خود اندیشیدهاید که فضیلت ما آدمیان در برابر سایر مخلوقات در چیست؟! چه چیز در ماست که کرامتالهی را نصیبمان کرده و فرشتگان را به سجدهی ما واداشته. من که گمان نمیکنم این امتیاز بزرگ به خاطر پلشتیهای نهان در ضمیر انسان و یا خشم و غضب و خونریزی او باشد. هیچ عقل سلیمی انسان سفاک یا بیرحم را مکرم خداوند نخواهد خواند و او را مسجود ملائک به حساب نخواهد آورد. چیز دیگری باید در این آدمیزاد باشد که رشک کارگزاران هستی را برانگیزد و این موجودِ برخاسته از "صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ"را خلیفهی روی زمین نماید: "وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...". آری، آدمی مکرم است اما نه به خاطر سویههای حیوانی و غیراخلاقی خود. نه به این خاطر که به قول هابز "انسان گرگ انسان است". نه به این خاطر که میتواند علاوهبر دریدن طبیعت و حیوانات و آن سویِ سیارات همنوع خود را نیز بدرد و او را به خاک سیاه بنشاند. کرامتِ انسان به این خاطر نیست که او خونریزترین خونریز و بیحمترین بیرحم است. به این نیست که به قول مشیری این موجود دو پا توانسته جنگلها را بیابان و یا دستان گناهآلود را مطهر سازد: "صحبت از پژمردن یك برگ نیست/وای، جنگل را بیابان میكنند/دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میكنند/هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا/آنچه این نامردمان با جان انسان میكنند..." . کرامت آدمی به این چیزها نیست و نخواهد بود. باور کنید آدمیانی که تصمیمسازان این جهان بودهاند آنقدر از مسیر تاریخ منحرف شدهاند که دیگر از این موجود، پاک یک موجود بیآبرو ساختهاند. جهان ما همیشه جهانِ جنگ و جنگ و جنگ بوده و کمتر زمانی به صلح و دوستی پرداخته. آتشبسها هم تنها فرصتی برای تهیهی تدارکات بیشتر جهت جنگهای بعدی بودهاند و نقشِ اتاق ریکاوری را داشتهاند. در شعار، همه صلحجویند اما در عمل اکثراً جنگطلبند. بسیارند که در ظاهر با شما میخندند اما در باطن چشم دیدنتان را هم ندارند.
اما به راستی کرامت ما آدمیان در چیست؟! چرا انسان مکرم است و باید مورد احترام باشد؟! رک بگویم، انسان مکرم است چون جان دارد و جان شیرین خوش است. نمیتوان بیهیچ انگیزه و نیتی جانِ آدمی را ستاند و به این کار افتخار نمود. باز قول مشیری: "تو از آيين انسانی چه میدانی؟/ اگر جان را خدا داده است، چرا باید تو بستانی؟/چرا باید که با یک لحظه غفلت اين برادر را/به خاک و خون بغلتانی؟/گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جويی و حق با تست/ولی حق را، برادر جان/به زور این زباننافهم آتشبار،/نباید جُست!/اگر اینبار شد وجدان خوابآلودهات بیدار/تفنگات را زمین بگذار!". آری، کرامت انسان اول به جان اوست؛ به جان او فارغ از هر مذهب و خدای پرستششوندهای، هر نژاد و رنگ رخساری، هر لباس و طبقهی اجتماعیای، هر باور و عقیدهای. جانِ آدمی را میباید ارزشمند شمرد و از قیمت آن هیچ نکاست. باید قدردان این جانِ خداداده بود و تا میشود آن را با مهر نوازش کرد. در قرآن میخوانید که هرکه جانی را به ناحق بستاند، گویی جانِ تمامِ هستیان را ستانده، و هرکه نفسی را به ایثار نجات دهد، گویی نجاتبخش تمام جهانیان است. آری، ارزش یک جان به اندازهی همه جانها جهان است و از بین بردن یک جان، به معنای کشتن تمامِ هستی: "مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا".
حال، ممکن است بگویید که خوب که چه، حیوان هم جان دارد، این چه فضیلتیست؟! آری، این سخن درست است. فضیلت انسان تنها در جان او نیست. او بر مخلوقات دیگر برتر است چون ذیشعور است، میتواند انتخاب کند، میتواند مخالفت کند. میتواند عشق بورزد، بخندد، مهربانی کند. ازخودگذشتگی نشان دهد. انسان میتواند غمخوار دیگری باشد و از خود بگذرد و به او بپردازد. از همه مهمتر، او میتواند بپرستد و خداباور باشد. اینهاست که از انسان موجودی مکرم میسازد و راه او از سایر مخلوقات جدا میکند. اگرچه، باز فقط انسان است که بمب هستهای میسازد و یا جان همنوع خود را به خاطر نفت، طلا، خاک و چه و چه میگیرد و چنین پلشتیهایی از خود بروز میدهد. این کارها او را از آدمیت میاندازد و چنین شخصی را چه به کرامت الهی.
حال، همهی حرف این است. چرا ما باید با دست خود خشم و غضب در هستی بپراکنیم و به جای تحقق ادعای خدا به پیشبینی فرشتگان جامهی عمل بپوشانیم. فرشتگان به خدا گفتند: چرا کسی را میآفرینی که خون میریزد و فساد میکند، و خدا در جوابشان گفت: من چیزی میدانم که شما از آن ناآگاهید:" وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ". شوربختانه، انسان تاکنون و تا اینجای تاریخ در مرحلهی "پیشبینی فرشتگانی" به سر میبرد و هنوز تا تحقق ادعای خدا راه بسیار دارد. ما هنوز درگیر خشم و پلشتی و سفاکی هستیم و هرجا که چشم باز میکنیم جنگ میبینیم و خشونت.
اما چه از دست ما برمیآید؟! بسیار کارها. کافیست کمی بر سر عقل بیآییم و با چشم دل بنگریم. کافیست اینبار به جای آتش سوزان دشمنی هر جا که توانستیم پیامآور صلح و عشق و مهربانی باشیم و روی اخلاق را سفید کنیم. کافیست به جای آنکه گزکی برای پایمال کردن این و آن پیدا کنیم، بیبهانه و بابهانه به دیگران محبت بورزیم و عشق و دوستی را اشاعه دهیم. آتشبس به اختیار باشیم، خوی مصالحه را در خویش بپرورانیم و از دستگیری دیگران دست نشوییم. بدیها را با خوبی دفع کنیم و آنگاه معجزهی گذشت را ببینیم: "وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ". آری، من باور دارم که آبروی رفتهی انسان در طول تاریخ تنها با استیلایِ محبت و گذشت و عشق است که به او برمیگردد و کرامت بنیآدم معنا مییابد. ای آدمیان! با یکدیگر مهربان باشیم شاید این کویر روزی دوباره رنگِ سرسبزی را ببیند.
حسین پورفرج
دوازدهم آذرماه نودوهشت